شیخ رضی الدین علی بن یوسف بن مطهرالحلی(علامه حلی)روایت کرده که شخصی نزد امام حسن (ع) آمد و عرض کرد :تو را قسم می دهم به حق آن خداوندی که نعمت بسیار به شما کرامت فرموده که به فریاد رسی و مرا از دست دشمن نجات دهی که دشمنی ستمکار است و حرمت پیران را نگاه نمی دارد و خردان را رحم نمی نماید.حضرت در آن حال تکیه فرموده بود چون این بشنید ،برخاست و نشست و فرمود بگو دشمنت کیست تا از او داد خواهی نمیایم،گفت دشمن من فقر و پریشانی است.حضرت اندکی سر به زیر افکند و سپس سر بلند کرده و خادم خویش را فرمودند آنچه مال نزد تو موجود است حاضر کن.او پنج هزار درهم آماده کرد و به فرمان حضرت،آن پول را به مرد داد.حضرت آن مرد را قسم داد و فرمودند که هرگاه این دشمن تو بر تو رو کند و ستم نماید،شکایت اورا نزد من آور تا من دفع کنم.
منتهی الآمال-باب چهارم-فصل دوم-صفحه ی 283
:: موضوعات مرتبط:
بخش بایگانی وبلاگ ,
,
:: برچسبها:
سیره ائمه ,
روایات ,
خوبی های ائمه ,
داستان های زیبای ائمه ,
امام حسن ,
(ع) ,
علامه حلی ,
راه و روش ائمه ,
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3